مدیران مسئول 50 نشریه دانشگاه علم و صنعت خطاب به سید محمد خاتمی نامه‌ای سر گشاده منتشر کردند.

به گزارش شبکه خبر دانشجو، متن کامل این نامه به شرح زیر است:

سلام سید خندان روزهای پربحران، سلام مرد عمل، آقای خاتمی

امروز بیش از 11 سال از آغاز آن هشت سال پرتلاطم گذشته است؛ جوانان پرشور آن روز از شور و شوق آرمان خواهیشان فاصله گرفته اند و جوانانی به میدان قدم نهاده اند که نگاه و تدبیرشان را بر محور عدالت و مهر سامان داده اند.

دیگر از فریادهای حامیان روزنامه های به هم بسته خبری نیست و خوشبختانه کوی دانشگاه تهران در آرامش کامل بسر می برد؛ دولت شما هم مثل دولت سازندگی بسر آمده است و آن اندیشه مشتمل بر جامعه مدنی، تساهل و تسامح، توسعه سیاسی و چه و چه و چه به سرنوشتی بهتر از تئوری های توسعه محور کارگزاران سازندگی دچار نیامده است.

در امروز ما هم، همچون دوران گذشته، مردی بر سر کار آمده است که مردم او را برگزیده اند، اما انگار تفاوتی هم هست.

بعد از 16 سال، او برای اولین بار، نه مثل شما و نه مثل هیچ یک از متولیان امورِ آن دوران، خود را قهرمان مردم ندانسته است و مردم به چشم خادم خود و نه قهرمان به او می نگرند.

امروز مثل دیروز است آقای خاتمی، با این تفاوت که امروز ما شده است، حاصل قیام آمران به معروف دوران اصلاح گری؛ یادتان هست شهیدان امر به معروف را؟

آقای خاتمی، امروز برای شما نامه ای می نویسیم و می خواهیم برای یک بار هم که شده، این جمع را که اندیشه خود را وامدار اندیشه خمینی کبیر می دانند، نه دشمن بپندارید و نه از راه به در شده و نه اینکه متهم کنید ما را به تحجر و واپسگرایی.

برای یک بار هم که شده به سخنان فرزندان این ملت گوش فرا دهید، قول به شرافت می دهیم که نه از حب و نه از بغض، که از سر دلسوزی برای اسلام و انقلاب برایتان می نویسیم.

ما قطره ای هستیم از دریای بیکران این ملت، شاهدان امروز و چشم های کم سوی مردمانی که راهشان را به اسلام خمینی پیدا کرده اند؛ ما در دسته بندی های سیاسی شما از طالبان اصولیم و بنیاد گرایان اسلام خواه، اما ما، در میان خویش، خود را به تعهدی که به خویشتن سپرده ایم، می شناسیم که عدالت بورزیم و مهر به بندگان خدا را سرلوحه عمل خویش قرار دهیم و بستانیم حق مستضعفین را از مستکبرین.

نامه ای که می نویسیم به سیاق نامه شماست برای فردا، همان که آرزوهایتان را در آن گفته بودید و آتش به قلب ما زدید.

آقای خاتمی، ما همان هایی هستیم که ذوب در ولایتیم، یادتان هست؟

این نامه را به طریقت خویش و به الهام از شما، برای امروز و فردا می نویسیم و مخاطب خود را نه تنها شما، که اندیشه شما و هم اندیشان خاتمی محور می دانیم؛ کلاممان را مردمان این مرزهای پر شهید می شنوند پس بیانمان را به ندای مهر در می آمیزیم و ما، جمعی از مریدان خمینی، با آنکه استخوانمان را آشنا کرده اند به چاقوی طالبان اصلاح دین، از سر درد دین با شما گفت و گویی می کنیم، باشد که موثر افتد.

چند روزیست که از سخنرانی تان در دانشگاه تهران می گذرد؛ آنقدر از این سو و آنسو در آن گفته بودید و آنقدر پاسخ ناسزا به لبخند داده بودید که طاقتمان طاق شد و گفتیم بپرسیم آنچه باید بپرسیم.

می خواهیم از شهیدی بگوییم بهشتی و از جمع مرگ گویان، می خواهیم از اصلاح طلبان بگوییم و از انقلاب خواهان، می خواهیم از شما بگوییم و دموکراسی خواهان، می خواهیم با شما حرف بزنیم آقای خاتمی!

در آن روز، عکسی از مراد ما، خمینی بر سردر محل سخنرانیتان پاره شد و خاتمی، پینه دوز نظام لقب گرفت و خاتمی خندید.

جای تعجب نیست؟! شهیدان ما اگر هرکدامشان آنجا بودند، لب به اعتراض بلند می کردند.

شما اما گفتید که اگر مفتح آنجا بود با آنها بود. نه آقای خاتمی! اگر او بود و اگر با ما هم نبود، بی شک با آنها نبود.

فرصت نیست که از مصادره کنندگان بیت خمینی کبیر با شما بگوییم، فرصت نیست که با شما بگوییم از آنها که سابقون نظامند و می گویند ما را که جبهه رفته ایم رد صلاحیت کرده اند! فرصت نیست با شما از استحاله اندیشه دانشجویان انجمن ها بگوییم، فرصت نیست یادتان بیاوریم ریشه و علت انقلاب فرهنگی را، اما فرصت هست که یادتان بیاوریم آنچه باید به یاد آورید آقای خاتمی!

آسان است که در گفتمان شما، به تمسخرِ رقیب، شکست خویش را کمرنگ جلوه دهیم و به دعوای قدرت خواهی و طعنه اندرزگویی، خود را فاتح مرزبندی های فکری بشناسانیم، آسان است که در میان همه وفاداران که حتی قطره ای هم نیستند در برابر مشابه خود در دوران بنی صدر، بانگ مغالطه برداریم و مخالف را هو کنیم! آری، زنده باد مخالف من؛ آقای خاتمی.

در جامعه ای که نزدیکان امام و مقتدایش، حرف راهبر را به زمین می زنند و بی آنکه سندی رو کنند، نسبت می دهند به او که آزادی بیان را بی حد و حصر طلب کرده است [و ما بدون حصرش را ندیده ایم] باید که جاهلان بی اطلاع از اسلام، آزادی اسلام را دیکتاتوری دینداران معرفی و پرچمدار خمینی را به گفت و گوی دوستانه طلب کنند و لبخند تحویل مریدان دهند!

این چه رنجیست که به ما می چشانید؟ آقای خاتمی، شما که شکست را تاب ندارید، آیا ظرفیت پیروزی را هم دارید؟ چرا چشم هایتان را بر شکست هاتان بسته اید؟! انتخابات شورا، مجلس هفتم و ریاست جمهوری را که خودتان برگزار کردید، چرا به شکستتان معترف نمی شوید؟ اگر شورای نگهبان ملاک است که شما در انتخابات ششمین مجلس این انقلاب متهم اید و اگر وزارت کشورتان ملاک است که شما خود شکست خود را رقم زدید در انتخابات شوراها، فرارتان را چگونه توجیه می کنید از پرسش های جوانان طرفدارتان؟

آقای خاتمی، این شما بودید که جنایت خواندید ماجرای کوی دانشگاه را، اما باز هم یادتان رفت که بگویید بی سیم های وزارت کشور در دستان آشوبگران چه می کرد؟ چرا پاسخی به پرسش های پرسشگران بلوای کوی نمی دهید؟ مقتدایمان خمینی (قدس الله روحه الزکیه) فرمود: «ما اعلام می کنیم که جمهوری اسلامی ایران برای همیشه حامی و پناهگاه مسلمانان آزاده جهان است و کشور ایران به عنوان یک دژ نظامی و آسیب ناپذیر، نیاز سربازان اسلام را تامین و آنان را به مبانی عقیدتی و تربیتی اسلام و همچنین به اصول و روش های مبارزه علیه نظام های کفر و شرک آشنا می سازد»(بخشی از پیام پذیرش قطعنامه 598) از خود بپرسید که این خط مشی امام، با کدام عملتان در این چند سال بیشترین تعارض را داشت؟

آرمان انقلاب را اگر دنبال می کردید، آیا روزی را می دیدیم که نامه سراسر ذلت دولت اصلاحات را به شیطان بزرگ شاهد باشیم؟ این نامه را از ترس غرش تانک های آمریکایی فرستادید یا از خوف خدا؟ چه شد که اجازه دادید قیام مردمان شیعه لبنان را و تنها امیدمان به شکست اندیشه سلطه گران صهیون را به قیمت آرامش خواب خویش چوب حراج زنند؟ ارتباط مان را اگر با حماس و جهاد اسلامی قطع می کردیم، آیا مانند رهبران بی غیرت امروز عرب نبودیم که لعن می شوند از سوی مسلمانان؟ بدین سبب که دست پرز را به گرمی فشرده اند در حالی که تا زانو در خون اهل غزه فرو رفته اند.

آیا منش خمینی کبیر، سفر شما را به تجمع اسلام ستیزان بیلدربرگ می پذیرفت؟ در اجلاس بیلدربرگ آیا سران صهیونیزم را دیدار کردید؟ شرم نکردید از خمینی؟ مرز اسلام آمریکایی و اسلام ناب محمدی( صلی الله علیه و آله ) را کجا باید جستجو می کردیم که در دوران اصلاحات پیدایش نمی کردیم؟

آری! با این حسن نیت شما شاید اسلام و انقلاب به ورطه تحریف افتد.

از روزهای سختی که در روزگاری نچندان دور در آن بودید و از حلقه کیان، چه می توانیم از شما بپرسیم؟ نکند که سخنان آنها، همان حرف های بی ربطی بود که به اصلاحات نسبت داده اند؟ دست کم مردم که به اصلاحات حلقه کیان رای ندادند! مردم به این رای ندادند که از اصلاحات بشنوند: «خون به خون شستن محال آمد محال»( گنجی) و یا از سروش بشنوند آنچه غیرت دین خواهان را به جوشش می آورد؛ تکلیفتان را مشخص کنید آقای خاتمی، با ایشانید و یا بر ایشان؟

آقای خاتمی، نگران اجرای برنامه هایتان نباشید؛ زیرا که شما هشت سال ریاست جمهوری این مرز و بوم را بر عهده داشتید و معلوم نکردید دقیقا برنامه تان چیست، هدفتان چیست و راهکارتان را چگونه تعریف کرده اید؟ چرا نگران اجرا نشدن برنامه های نداشته تان هستید؟ شاید هم تمام برنامه شما همان لوایح دوقلو بود که از ابتدا هم معلوم بود به علت مغایرت با قانون اساسی اجازه تصویب نخواهد یافت.

بد نیست به جای انقلاب اسلامیمان، برنامه ریزی به این زیبایی و دقت را به جهان صادر کنیم؟! برنامه ای که شما این گونه تعریف کنید، بی شک در 8 سال که هیچ، در 28 سال هم به نتیجه نخواهد رسید.

آقای خاتمی، مردم ما پشت سر رهبری ایستاده اند و انرژی هسته ای و سازمان موشکی و نظارت استصوابی بهانه است دست دشمنان «و انّ کثیرا من الناس عن آیاتنا لغافلون»

و اما ماجرای آمدن ها و نیامدن ها؛ امری که در این دوران شده است بازی اهل سیاست و شعری در دست مخالفان که ردیفش شده است شورای نگهبان.

آنان که نظم نو خواستارند، نه به قافیه اشعار سرایند و هر آنکه صاحب نظمی در نظامند را به چالش خواهند؛ رنگ و ریا شده است اسباب دستشان و قلم مو به دست، رنگ می کنند خلایق را؛ دم از عدم پذیرش حکم حکومتی می زنند و شکستشان را به گردن مردم می اندازند؛ خود را مترقی می دانند و وا می ترقند چون که به آزمون برآیند.

راه حل بسیار دارند، اما همه از سر شکم سیری! راه اول ره دموکراسی دیگری را رهی به آزادی؛ چون به زندان روند مشعوفند، یکسره یاوه اندرون بافند. چون کسی را نه یار خود یابند، همچو مستبصرین به راه آیند؛ مردمان را از این خلایق، پند؛ طنز طناز مردمان سازند.

با این اوصاف، آقای خاتمی؛ نباید انتظار واکنشی مهم و تاثیرگذار از این مردم داشت؛ چرا که ایشان، رد صلاحیت شدگان را چون بازیگران سیرک می پندارند و نه فعالان سیاسی!

اگر این فعالان سیاسی توانستند فایده ای از خویش به مردمان رسانند، می توان امید اصلاح نظر مردمان داشت ورنه این مردم در نظر این بی صلاحیتانِ تیر و ترکش خورده و زوار از تخته در رفته، همان جماعت قابلمه به دستند که برای غذای حسین بن علی صف می کشند (بیان عالمان علم اصلاح، در دوره هشت ساله اصلاح خواهی) و لیاقت این مردم همان احمدی نژاد است و خاتمی!!! و در نگاه مردمان نیز ایشان مشتی پی جوی صندلی اند که زمین سفت برایشان مایه رنج است و زحمت؛ امروز می خواهیم به یادتان آوریم پیمانتان را با این مردم.

آقای خاتمی، ما نمی گوییم که هر آنچه در هشت ساله اصلاحات بر سر نام خمینی و شهید آمد از سوی شما بر ایشان وارد شد، اما شما را تبرئه هم نمی کنیم از این که هیچ نقشی نداشته اید، در این که شعارهای شما تامین کننده بخشی از آرمان خمینی بود شک نمی آوریم، اما پرسشی را مطرح می کنیم که اساسی ترین پرسش است؛ اگر خاتمی فریادش را بر زنده باد مخالف بنا کرد، پس چرا همیشه در میان آنهایی رفت و با آنهایی نشست و گفت و گو با آنهایی کرد که سینه چاکش بودند؟ مگر خاتمی، اول طرفدار مخالفان خود نبود؟

براستی چرا خاتمی از پاسخگویی به هر گفتمانی که ریشه در آرمان های اصیل انقلاب دارد، سر باز می زند و حتی علاقه ای هم برای شنیدن انتقادات ایشان نداشته و ندارد؟!

آیا شما تنها موظف بودید به حمایت از روزنامه های بسته شده؟ و یا اگر فرصتی داشتید باید روزی به کمک بزرگترین خیرخواهتان و عمیقترین منتقد اندیشه خرداد محوران، یعنی حضرت استاد مصباح یزدی هم می رفتید.

این اندیشه و معیار دوگانه باعث شده است که ما شما را دعوت کنیم تا پاسخی بدهید به این پرسش جوانان دانشگاه علم و صنعت [که منتقدین شما در میانشان کم نیستند]، که حاصل عمر اصلاحات چه بود و چه شد که زایشی از متن جبهه دوم خرداد ایجاد نشد؟

دانشگاه علم و صنعت 104 شهید سرافراز را تقدیم اسلام و انقلاب کرده است؛ در این میان اما آنچه دل را به درد می آورد اینست که وصیت نامه این شهیدان، آکنده از یاد ولایت فقیه است و دولت و مجلس اصلاحات، چه خود خواسته و چه ناخواسته، ریشه های این شجره طیبه را آسیب رساندند و باور جوانان و نوجوانان را به چالش کشیدند بی آنکه دانسته ای و یا داشته ای افزون بر آنچه جوانان داشتند به ایشان عرضه کنند.

آیا تبعیت از ولایت در هشت سال حضور شما، به اندازه کافی روشن بود تا دیگران نتوانند به اسم اصلاحات، رکن رکین انقلاب و پایه های تشریع قانون اسلام را در سرزمین امام زمان، به دیکتاتوری متهم نکنند؟ و لعنه الله علی القوم الظالمین.

ما شما را دعوت می کنیم تا به خانه رئیس جمهور محترم فعلیِ کشورمان بیایید و مردانه از شعار زنده باد مخالف من دفاع کنید.

این بار پرسش هایمان را شفاهی پاسخ دهید، هرچند که شما پاسخ دوستدارانتان را هم کتبی می دهید چه رسد به منتقدان!

بیایید تا رودر رو درباره اسلام ناب محمدی(ص) و انقلاب خمینی گفت و گو کنیم.

بیایید برای یک بار هم که شده، احترام شعور مخاطبانتان را حفظ کنید و دولت خود را در برابر مخالفان به نقد بگذارید.

انتظار ما از شما در حد انتظار از خاتمیست و نه بیشتر، آنهم خاتمی در عمل و نه در شعار.

بسیارند آنان که به کثرت، داد سخن می رانند و عمل اندک می کنند به طریق نامسلمانی.

منتظر پاسختان هستیم.

والسلام.

«قال موعدکم یوم الزینه و ان یحشر الناس ضحی»، «گفت موعد شما روز جشن باشد که مردم پیش از ظهر گرد آورده می شوند.»

نام نشریاتی که این نامه را امضا کرده اند به شرح زیر است:

آب و خاک، اعتدال، آفتاب شب، آیینه، امتداد نو، امروز، باداباد، باران نو، بحر، بیان، بهار امید، بهلول، بی حرکت، پابرهنگان، پاورقی، پرونده، پیک شب، تصعید، تکاپو، حرکت، خبر، خورشید، خیزش هفته، خیزش نو، دانشگاه ما، راهبر، روایت، روشنگر، رویش نو، رهاورد، رهنمود، از جانب دوست، ساباط، ساروان، سبکبالان، سرباز، شاهراه، شکوه، صفیر، طلوع، عصر نقد، گسترش، لقمه، معمار، نقد درون، نواب، نهیب، نیاز، وحد، وصال و وقایع اتفاقیه.

نقل از رجانیوز 

دوشنبه دوم 10 1387
X